top of page
Search

بد اصل


بد اصل

خسته‌ی گر تلخ باشد از سرشت

گر نشاند جبرئیل اندر بهشت

آب او گر سلسبیل است وعسل

شیر و شکر آب کوثر فی المثل

حور و غلمان گر دهندش پرورش

حفظ دارندش از صدها سرزنش

گِرد او پروانه باشند روز وشب

روز وماه وسال وهفته در تعب

مِحنت اورا کشند هر صبح وشام

تا رسد بر حاصل و آید بکام

دفع هر موذی کنند از جان او

از تن واز شاخ و برگ پان او

در حراست بهر او آرام نه

فرق صبح وظهر وعصرو شام نه

تا بدن شویند با عطر و گلاب

شاخه اش چون زلف برند در حساب

تازه و شاداب دارندش بسی

همچو روی نو عروس نورسی

میوه شیرین نیاید بار او

اصل بد اصلیت این انبار او

تربیت بد اصل را بی شک خطا است

زحمتت بیهوده سعیت بی بها است

نی شکر را جز شکر چیزی دگر

مار و عقرب را بجز از نیش وزهر

گر به امید دگر باشی خطا است

این خطا است این خطا است این خطا

تربیت نارد اثر بر اصل بد

سبز نتوان کرد سیاه وسرخ وزرد

«نادما» بد اصل می‌باشد خمود

آهن سرد است کوبیدن چه سود


 
 
 

Comments


bottom of page