عروج و نزول، مشاعره نجیبی و مولوی
- نویسنده: مدیر سایت
- Feb 23
- 1 min read

مشاعره مولانا نجیبی کروخی و مولانا بلخ
عروج مولوی
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملهٔ دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
نزول نجیبی
مولوی را بُد عروجی در مقام
مر مرا دائم نزولی در مرام
زآدمیت مردم و حیوان شدم
مثل موش دزد در انبان شدم
شهوت حرص و غضب گردیده ام
جامه انسان بُدن بدریده ام
چنگ و دندانم همه کارم ستم
نارم و از نور دور اندر ظلم
اسفلی از از سافلین گشتم چنین
غرق تردیدم و دورم از یقین
بار دیگر گوشه از انسان شدم
《آنچه اندر وهم ناید آن شدم》
وای برمن وای براحوال من
وای بر اقوال و بر افغان من
نه مرا شمسی و تابی زآفتاب
نه مرا نوری و برقی از شهاب
نیست دمسازی و همرازی مرا
چون خزان دیده گیاهی در چمن
Comments